دوستت دارم عزیزممم
سلام نازنینم حسابی شرمنده ات شدم این دفه خیلی دیر اومدم هم بخاطر مریضی خودم بود همه ابله مرغان تو هم اینکه مادرم اینا اسباب کشی داشتند و از خونشون رفتند اخه قرار شد بجای خونه قدیمی خودشون یه اپارتمان بسازند.. این روزها خیلی دلم گرفته بود درسته که خونه مادرم خیلی قدیمی شده بود نیاز به بازسازی داشت اما دل کندن از اون همه خاطره خیلی برا همه مون سخت بود از وقتی یادم میاد تو اون خونه بودیم اونجا بزرگ شدم با دوستام بازی کردم مدرسه رفتم دانشگاه قبول شدم عاشق شدم عروس شدم حتی بیشتر روزهایی که ترو باردار بودم شب قبل از تولدت و اولین روزهاییی که به دنیا اومدی هزار تا خاطره خوب و بد دیگه از اونجا داشتم..خیلی برام سخت بود دل کندن از اون خونه.. جالب...
نویسنده :
مامان سمیه
21:40